Apr 19, 2007

....and Then the Lover....



تو رفتی و رد پایت در دلم ماند
شکوه خنده هایت در دلم ماند
دلم را با سحر خوش کرده بودم
غروب ماجرایت در دلم ماند
شریک دردهایم بودی واما
غم بی انتهایت در دلم ماند
هزارویک شبم چون باد بگذشت
طنین قصه هایت در دلم ماند
سپردی سرنوشتم رابه پاییز
بهار باصفایت در دلم ماند
علی رقم سکوت ساده ی من
سفرکردی و صدایت در دلم ماند
وحالا مثل یک رویای برفی
تو رفتی و رد پایت در دلم ماند

No comments: